به يه اردو ببره البته فقط قصد داشت چيزه ديگه اي نداشت (پول و هماهنگي )
بنابراين ما بچه هاي فوق فعال اول متوسطه به زور هم كه شده زنگ هاي
درسي رو بيخيل شديم و يه حال اساسي ( البته بعدش يه گلو درد ) به خودمون
داديم آقاي رحيمي رو از همه بهتر ديديم و نقشه هاي شوممونو بهش گفتيم و
خدا به روزتون نياره كه تو اين سرما زديم بيرون و پدرمون در اومد
در هر حال با دوربين تازه كار من كه تازه گرفتم خيلي از عكس ها خراب
شد پس من چكيده ي اون عكس ها رو اينجا اوردم
...
...
...
البته بعد از اون مدرسه يه حال اساسي ديگه البته وقت تلف كني به
ما داد و مك دونالدز ما رو مهمون جيبامون كرد .
تازه بعدش دكي جون ( دكتر ) يه حال اساسي به ما داد كه زنگ
آخرمون پريد
تازه بعدش هم واسه فردا كلي تكليف دارم و بدبختي اينجاست كه شب
يلدا هم هست
تازه بعدش هم هنوز نيومده كه بدونم چه خاكي رو سرم ريخته ميشه
بدبخت شدم رفتم هيچي ننوشتم
No comments:
Post a Comment