Thursday, December 21, 2006

اردوي زوركي


بعد از مدت ها و قبل از شروع امتحانات مدرسه قصد داشت بروبچ رو

به يه اردو ببره البته فقط قصد داشت چيزه ديگه اي نداشت (پول و هماهنگي )

بنابراين ما بچه هاي فوق فعال اول متوسطه به زور هم كه شده زنگ هاي

درسي رو بيخيل شديم و يه حال اساسي ( البته بعدش يه گلو درد ) به خودمون

داديم آقاي رحيمي رو از همه بهتر ديديم و نقشه هاي شوممونو بهش گفتيم و

خدا به روزتون نياره كه تو اين سرما زديم بيرون و پدرمون در اومد

در هر حال با دوربين تازه كار من كه تازه گرفتم خيلي از عكس ها خراب

شد پس من چكيده ي اون عكس ها رو اينجا اوردم

...

...

...


...
البته بعد از اون مدرسه يه حال اساسي ديگه البته وقت تلف كني به
ما داد و مك دونالدز ما رو مهمون جيبامون كرد .
تازه بعدش دكي جون ( دكتر ) يه حال اساسي به ما داد كه زنگ
آخرمون پريد
تازه بعدش هم واسه فردا كلي تكليف دارم و بدبختي اينجاست كه شب
يلدا هم هست
تازه بعدش هم هنوز نيومده كه بدونم چه خاكي رو سرم ريخته ميشه
بدبخت شدم رفتم هيچي ننوشتم

No comments: