Thursday, October 12, 2006

راهنمايي اي گفتن دبيرستاني گفتن. نگفتن ؟ چرا . گفتن

توجه : تمام اين تصاوير در يك روز گرفته شده و به طور كلي خودمون هم
نفهميديم امروز چيكار كرديم و ... . اگه شما فهميدين به ما بگين
اين عكس تاريخي ترين عكس مدرسه است . اگه دقت كنيد مي فهميد محمد علي
داره حال كي رو توصيف مي كنه البته اگه به پشتش توجه كنيد

آه . آه . حالا برعكس . خانما دست . آقايون ... . سانسور شد
و داستان ادامه دارد ... تو پست قبلي هم با هم كنار نيومدن
اين هم گارد به سبك پويايي
از بس كتك خورد . خب مگه مرض داره سوم راهنمايي مي ياد توي

كلاس اول دبيرستان . اتفاقا يه فيلم دارم ازش كه همين امروز فرداست

كه افشا كنم

در آخر هم اگر بار گران بوديم رفتيم . اگر نامهربان ... . اين عكس دو دبير

محترم مدرسه هست

Wednesday, October 11, 2006

دوستي خاله خرسه

در اولين هفته هاي شروع شدن مدرسه احساسات بچه ها خيلي ديدنيه
اين تازه اولشه اگه به پايين تر نگاه كنيد ميبينيد چقدر به هم عشق مي ورزند
چي بگم . چيزي كه عيان است چه حاجت به بيان است از اون لحاظ كه پويا
و حميد خيلي همديگه رو دوست دارن
نگفتم . به قول ايني كه داره كتك مي خوره : برو واسه بچه محلتون تعريف كن
چيزي كه عوض داره گله نداره . داره ؟ نداره ديگه . حالا كتك بخور
در پايان هم كه جاده طولاني ست و ما هم خسته . تا پست بعدي