Thursday, December 21, 2006

اردوي زوركي


بعد از مدت ها و قبل از شروع امتحانات مدرسه قصد داشت بروبچ رو

به يه اردو ببره البته فقط قصد داشت چيزه ديگه اي نداشت (پول و هماهنگي )

بنابراين ما بچه هاي فوق فعال اول متوسطه به زور هم كه شده زنگ هاي

درسي رو بيخيل شديم و يه حال اساسي ( البته بعدش يه گلو درد ) به خودمون

داديم آقاي رحيمي رو از همه بهتر ديديم و نقشه هاي شوممونو بهش گفتيم و

خدا به روزتون نياره كه تو اين سرما زديم بيرون و پدرمون در اومد

در هر حال با دوربين تازه كار من كه تازه گرفتم خيلي از عكس ها خراب

شد پس من چكيده ي اون عكس ها رو اينجا اوردم

...

...

...


...
البته بعد از اون مدرسه يه حال اساسي ديگه البته وقت تلف كني به
ما داد و مك دونالدز ما رو مهمون جيبامون كرد .
تازه بعدش دكي جون ( دكتر ) يه حال اساسي به ما داد كه زنگ
آخرمون پريد
تازه بعدش هم واسه فردا كلي تكليف دارم و بدبختي اينجاست كه شب
يلدا هم هست
تازه بعدش هم هنوز نيومده كه بدونم چه خاكي رو سرم ريخته ميشه
بدبخت شدم رفتم هيچي ننوشتم

Friday, December 01, 2006

بعد از مدت ها


بابا ... . چه خودشونو تحويل مي گيرن
تعارف نداريم پويا جان . شما بخواب وسط خيابون
ديگه ديگه
عجب عكسي
...
چي بگم
حال ندارم زياد بنويسم به همين خاطر اين عكسو گذاشتم تا تمومش
بكنم

Friday, November 10, 2006

happy birthday too you ...


شوخي نه چندان جالب ممد با بينندگان عكس

اين هم كاريكاتور داخل كلاس اجتماعي

تيريپ دومي كاريكاتور آن هم به دست آقاي رحيمي

اين هم كيك تولد براي پويا و با پول پويا

پويا در حال ور رفتن با سره كاري

راز بقا . دعوا بر سر كيك

جدي نگيريد . اگه دست من بود توش بمب مي ذاشتم

آخر سر نفهميديم تولد كيه ؟

اين هم ميزگرد جشن تولد .

عكاس داني . حيف كه خودم تو عكس ها نيستم وگرنه كي مي خواست از ما عكس بگيره

در ضمن تعداد پست ها در هر صفحه رو كمتر كردم تا سبكتر بشه

Thursday, October 12, 2006

راهنمايي اي گفتن دبيرستاني گفتن. نگفتن ؟ چرا . گفتن

توجه : تمام اين تصاوير در يك روز گرفته شده و به طور كلي خودمون هم
نفهميديم امروز چيكار كرديم و ... . اگه شما فهميدين به ما بگين
اين عكس تاريخي ترين عكس مدرسه است . اگه دقت كنيد مي فهميد محمد علي
داره حال كي رو توصيف مي كنه البته اگه به پشتش توجه كنيد

آه . آه . حالا برعكس . خانما دست . آقايون ... . سانسور شد
و داستان ادامه دارد ... تو پست قبلي هم با هم كنار نيومدن
اين هم گارد به سبك پويايي
از بس كتك خورد . خب مگه مرض داره سوم راهنمايي مي ياد توي

كلاس اول دبيرستان . اتفاقا يه فيلم دارم ازش كه همين امروز فرداست

كه افشا كنم

در آخر هم اگر بار گران بوديم رفتيم . اگر نامهربان ... . اين عكس دو دبير

محترم مدرسه هست

Wednesday, October 11, 2006

دوستي خاله خرسه

در اولين هفته هاي شروع شدن مدرسه احساسات بچه ها خيلي ديدنيه
اين تازه اولشه اگه به پايين تر نگاه كنيد ميبينيد چقدر به هم عشق مي ورزند
چي بگم . چيزي كه عيان است چه حاجت به بيان است از اون لحاظ كه پويا
و حميد خيلي همديگه رو دوست دارن
نگفتم . به قول ايني كه داره كتك مي خوره : برو واسه بچه محلتون تعريف كن
چيزي كه عوض داره گله نداره . داره ؟ نداره ديگه . حالا كتك بخور
در پايان هم كه جاده طولاني ست و ما هم خسته . تا پست بعدي

Wednesday, September 27, 2006

اولين روز

بالاخره مدرسه هم شروع شد . البته يه ذره دارم دير اين پست رو ميدم چون هم مدرسه ميرم بعد از مدرسه تا افطار تعطيلم يعني يك ضرب خواب بعدشم كه باشگاه تازه حالا يه فكري هم به حال تكليفا مي كنم كه ساعت ميشه 12 شب . گلاب به روتون وقتي كه روزه مي گيرم دربست آكبندم و تو كلاس هيچي نمي فهمم . حالا بگذريم كه اين روزا چه بلاهايي سر ما نيومد و اينكه آقا پويا 4 يا 5 ماه ديگه كجا مي خواد بره ، يك ويدئو براتون اماده كردم از جلسه ي معارفه ي معلمان كه توي اولين روز مدرسه تهيه شده .
فيلم بردار هم كه تيك داره ( محمد علي ) نمي تونه مثل آدم فيلم بگيره . در كل حسابي پدرم در اومد تا تونستم با اين سرعت افتضاح اينترنت اين رو آپ كنم اون هم 60 مگابايت . در كل اميدوارم از زحمتايي كه مي كشم راضي باشيد ( چه تحويل مي گيره ) لينك پخش برنامه اين پايينه

Tuesday, September 19, 2006

بروبچ اول دبيرستان البته يكي شون هنوز تو ابهامه

بروبچ چه بپر بپري راه انداختن اون هم در آستانه ي ماه مبارك مهر
همه تو اين ماه دبه دبه آبغوره ميذارن پشت پنجرشون اينا عين... بالا و پايين
مي پرن . جل الخالق
اينم يه عكس دسته جمعي متحرك . من اين تو نيستم . اتنظار نداشته باشيد
يه روح از ما عكس گرفته باشه ديگه
اين هم همون جريانه يوسف گمگشته باز آيد به كنعان هست
به خاطره اينكه رفته بود ايران و همه فكر كردن واسه هميشه
رفته ولي آخرش فهميديم سره كاري بوده اي حميد كلك

چه تيپي زده اين پويا

اينم كه محمدماركوپولوي خودمونه

ا . اين چقدر آشنا مي زنه

Friday, August 25, 2006

همه بريم بهشت

فكر كنم كه ديگه يواش يواش مجبوريم بريم بهشت!
به همت برادارن بسيجي و سپاه پاسداران!!! انقلاب اسلامي امروز شهرك پرديسان از ديش هاي نفرت انگيز ماهواره پاك شد



واقعا بايد خدا را شاكر باشيم، چون راستي راستي داشتيم مي رفتيم جهنم. برادر ها يك روز از 365 روز سال را واقعا :) كار كردند و زحمت كشيدن (جدي عرق كرده بودند، اين اولين بار بود كه من چنين صحنه اي مي ديدم) تا توانستند ديش ها رو يا خم كنند يا با ببريدن پايه هاشون، آن ها را جمع كنند. خوشبختانه اين عمليات هيچ تلفاتي نداشت، فقط مادر من و خانم همسايه و بقيه زن ها، يه كم ترسيدند، اينم كه در مقابل اين حركت مهم زياد مهم نيست يه كم رنگشون مثل گچ شد كه بعداً خوب مي شه. چند ساعتي هم شهرك شده بود مثل فلسطين، چون همين طور از آسمون ديش ها رو مي ريختند رو زمين. فكرش را كنيد، يه ديش با پايه هاي آهني از طبقه چهارم بياد رو سرت. خوب، اگه ماهواره نگاه كني، طبيعتا حق ات است
اين پسره رو نگاه كنيد كه داره از ترس اينكه يه ديش رو سرش نيافته، چه جوري بالا را نگاه مي كند

روزگاره ديگه، گاهي جوان ها مي روند انقلاب مي كنند و گاهي همون جوان ها بزرگ مي شوند و ديش ماهواره مي خرند، مي زارند رو سقف خونشون. ولي بردار ها كه بيكار نشستند، ببينيد:

اين تصاوير از بالاي خونه هاي چهار طبقه گرفته شده (فكر نكنيد كه ارتفاعش كمه). برادري را مي بينيد كه با افتخار قيچي آهن بر را در دستش گرفته تا ديش بعدي را از بيخ و بن قطع كنه. فرصت نشد كه به اش بگم خدا قوت. راستش را بخواهيد شايد يه كم هم ترسيدم، گفتم الآن يه چيز ديگه مي شنوند و مياند من گنه كار رو هم دستگير مي كنند.ما كه از نسل انقلابيم مي دونيم كه براي يه انقلاب بايد چقد آدم ها كشته بشند تا پيروز بشه و تازه بعد از پيروزي هم هدفشان كشته مي شه. پس بهترين كار ساكت بودن و بدون حركت بودن است. بچه هاي همسايه هم با من هم عقيده بودند و فقط نگاه مي كردند و بعضي ها هم با لگد زدن به ديش خودشان، به برادر ها كمك مي كردند. اونهايي كه هم تو خونه ها بودند، قفل در پشت بام ها را باز كردند تا لازم نباشه مثل خونه هاي اول شهرك، فقل ها قيچي بشه. به هر حال يه قفل هم يه قفله! اين هم كاري صميمانه مردم باعث شد كه در عرض حدود 3 ساعت، تمام شهرك پرديسان، با حدود 600 خانواده، يه قدم ديگه به بهشت نزديك بشه و امكان ارتباط با اجنوي در شهرك به طور مطلق قطع بشه. يه نگاه به ارتباط قطع شده بياندازيد


اين عكس نشون مي دهد كه جمهوري اسلامي علاوه بر اينكه از جان و ناموس ايراني ها دفاع مي كند!!!، اجاز نمي دهد كه ناموس هيچ اجنوي، با نگاه كردند به تصاوير مستهجن، مورد تعرض ايراني ها قرار بگيره. بابا، دمتون گرم. الآن كه ديگه اينترنت، به لطف خدا، به طور كامل فيلتر شده، روزنامه ها بسته شدند و ماهواره ها هم جمع شده اند، فكر كنم كه ديگه لزومي به فعاليت هاي مشقت بار از طرف جمهوري!!! اسلامي نيست و مردم چند ماهي به حال خودشان رها مي شوند. يادم رفت كه بگم خوشبختانه مانتو هاي كوتاه هم جمع شده. در راستاي اداره يك حكومت، اين آخري واقعا كار بزرگيه و بايد به برادران خسته نباشيد گفت

Sunday, July 23, 2006

متاسفم +16

دختران اسرائيلي در حال نوشتن پيام بر روي بمبهاي اسرائيلي اي كه تا لحظاتي بعد بر سر مردم لبنان فرود خواهد آمد

--------------------------------------------------------------------------


Monday, July 17, 2006:South Lebanon: A Lebanese Child Receiving the message from the Israeli girls!

اميدوارم انگليسيتون خوب باشه

-------------------------------------------------------------------------------

West Supporting The Israeli Measured Response!


MEASURED?

--------------------------------------------------------------------------------


MEASURED?

------------------------------------------------------------------------------------


MEASURED?

---------------------------------------------------------------------------------


MEASURED?